جدول جو
جدول جو

معنی په گسی - جستجوی لغت در جدول جو

په گسی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از به گوی
تصویر به گوی
(پسرانه)
خوش سخن، دارای گفتار نیک، نام شخصیتی در منظومه ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
(نِ وِ)
ره گوی. ره گو. مطرب و خواننده و خنیاگر و نغمه سرای. (از انجمن آرا) (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) :
حریف آمده مهمان و مطرب و ره گوی
برون ماه صیام و درون ماه صیام.
سوزنی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گَ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 9هزارگزی شمال باختری قلعه کلات مرکز دهستان. دارای 250 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمه تأمین می شود. ساکنین از طایفۀدشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَگَ)
دهی از دهستان بابالی، بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد است که در دو هزارگزی شمال باختری چقلوندی و یکهزار گزی باختر راه فرعی چقلوندی به بروجرد واقع است. جلگه ای سردسیر و مالاریائی است و 420 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه بابالی و محصول آن غلات و لبنیات و صیفی است و شغل اهالی آن جا زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان چادربافی است و راه مالرو دارد. ساکنان آن از طایفۀ پیرداده بیرالوند بوده و در خانه سکونت دارند و برای تعلیف احشام به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ / پِ)
حالت و چگونگی په په (پپه) ، پخمگی. چلمنی. گولی. رجوع به پپه و په په شود
لغت نامه دهخدا
(پِ سِ)
په سستاس (سوماتوفیلاکس). نام مردی مقدونی از یاران اسکندر و کسی که در جنگ مالیان اسکندر را نجات داد. وی آنجا نخست کسی بود که اسکندر را با سپر پوشید. پس از مرگ اسکندر در تقسیم ثانوی ولایات، پارس بالاخص نصیب این مرد گردید. (ایران باستان ج 2 ص 1357، 1825، 1827، 1875، 1884، 1885، 1893 و ج 3 ص 1993، 2008 تا 2010، 2013، 2014، 2016، 2020 و 2030)
لغت نامه دهخدا
هرگز، مبادا، حاشا، معاذالله، پرگس، (بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود ک پر گست، مه چون او (قطران) یا پر گست باد، دور باد، (سخنها که گفتی تو پر گست باد، دل و جان از آن بد کنش پست باد خ) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
زمانی دون زمانی بعضی اوقات: بازار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
من
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
dont
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پدری کردن، خدمت و نیکی در حد الطاف پدرانه نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
قمیش سرنا که آواری اصلی سرنا از آن است، بخشی از ساقه ی جو.، گونه ای گنجشک دم دراز و کوچک که از انگلهای درختان تغذیه کند
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت گردن، پس گردن، پس کاکل، تیرهای چوبی سقف طبقه ی اول
فرهنگ گویش مازندرانی
پس خوانی کردن در نوحه
فرهنگ گویش مازندرانی
آن سوی کوه، پشت کوه، آخرین برداشت
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
wiens
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
di chi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
чьего
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
dessen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
чий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
którego
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
谁的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
cujo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
جس کا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
ของใคร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
যার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
wa nani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
누구의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
誰の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
של מי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
जिसका
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
cuyo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چه کسی
تصویر چه کسی
siapa yang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی